موسیقی ملی ایران
گذری بر موسیقی فاخر ایرانی و دماوند موسیقی ایران استاد محمدرضا شجریان
| ||
|
بخش دیگری از آلبوم دستان -استاد محمدرضا شجریان و استاد پرویز مشکاتیان
معرفی آلبوم دستان دستان، عنوان آلبوم موسیقی است با صدای استاد محمدرضا شجریان و با آهنگسازی استاد پرویز مشکاتیان که در سال ۱۳۶۷ منتشر شد.
نوازندگان گروه عارف: قطعه «چکاد» قطعه چکاد یکی از شاهکارهای پرویز مشکاتیان میباشد. وی در مورد چگونگی ساخت این اثر در سرآغاز کتاب نُت آن مینویسد: «چندین سال پیش بنا به قرار هرساله، چند روزی را در دامنه دماوند و کنار دریاچه ی لار چادر زده بودیم و بهرهمند از نعم خداوندی جاری در این دشت باشکوه. شب را در کنار آتش به اصطلاح سرخپوستی تا پگاه بیدار ماندم و زمانی که یاران مهیا شدند که به رودخانه بزنند برای قزلآلای خالقرمز، کاغذ و قلم را آماده ی نوشتن نمودم. بر پیشانی کاغذ نوشتم «چکاد». عزیزم رضا، یکی از بچههای بومی را گذاشت که از من پذیرایی کند. من نیاز به سکوت داشتم چون چکاد را روی کاغذ و بدون ساز شروع کردم. پسرِ مشاحمد اولین بار بود که خط نُت را میدید و مادام از من میپرسید که به چه خطی و چی مینویسم. من گفتم به خط میخی وقایع سفر را مینویسم. زمانی که از من خواست نوشته را برایش بخوانم، ناگزیر شدم برای خرید به پلور بفرستمش تا بتوانم کار را ادامه دهم. شب که برگشت، بوسیدمش و با عذرخواهی معاشرتمان را ادامه دادیم ولی او دریافته بود که به دنبال نخود سیاه رهسپار شده است. چکاد که قرار بود مقدمه ی دماوند (شعر ملکالشعراء بهار) شود، خود بیکلام ادامه یافت و مقدمه ی «دستان» شد…
گروه عارف كه متشكل از: پرويز مشكاتيان: سرپرست و آهنگساز: سنتور فرج مظهري : تار ارژنگ كامكار: تنبك اردشير كامكار: كمانچه داريوش پير نياكان :تار سعيد فرج پوري : كمانچه جمشيد عندليبي : ني امير فهيمي : قيچك محمد فيروزي : عود بيژن كامكار : رباب منصور سينكي : تار
روي الف: 1-مقدمه , پيش درآمد , ساخته پرويز مشكاتيان 2-ساز و اواز همنواز آواز : مشكاتيان ,پير نياكان روي : ب 1- دخترک ژولیده : ساخته استاد علينقي وزيري 2- ساز و آواز 3- تصنيف صبح است ساقيا : ساخته پرويز مشكاتيان همنواز اواز : جمشيد عندليبي – اردشير كامكار
از در درآمدی و من از خود بدر شدم
تصنیف صبح است ساقیا
روي الف هم نواز آواز: پرویز مشکاتیان غزل از سعدی: از در درآمدی و من از خود، به در شدم گویی کز این جهان، به جهان دگر شدم این آواز که سال ها پیش از ارایه دستان، در اثری به نام "در باغ سعدی" با گروهی به سرپرستی استاد فرامرز پایور و پیانوی استاد جواد معروفی اجرا گردیده است، این بار با آواز شجریانی اجرا شده است که دیگر، همه او را سرآمد آواز ایران می شناختند و بالطبع او، خود هم با کسب تجربه های بیشتر بر آن بوده است تا آوازی متفاوت و درخور ارایه دهد. درون مایه آواز، تفاوت چندانی با اجرای پیشین ندارد، امّا مسأله مهم آن است كه صبر و تحمّل و تأمّل در اجراي آواز، شكل متفاوت اجراي تحريرها، تلفيق مناسب شعر و موسيقي، توجه بیشتر به خود شعر و بالاخره هر آن چه كه به لطافت كار مي تواند كمك نمايد، در اجراي دوم به مراتب بيش از اجراي اوّل به چشم مي خورد كه بديهي است به دليل همان كسب تجربه اي است كه از آن ياد شد. شايد در نگاه اوّل، اين غزل مناسب چهارگاه به چشم نيايد، امّا با دقّت بيشتر، پي مي بريم كه اتفاقاً، چهارگاه تناسب بسياري با شعر دارد؛ چرا كه حماسه "آمدن يار و چشم در چشم او دوختن و از اين جهان به جهان دگر شدن"، يك حماسه فراموش نشدني در جنگ ميان خواسته هاي نفساني و خواسته هاي روحاني است كه بالاخره آن جنبه روحاني، از ميدان جنگ پيروز بيرون مي آيد و توفيق ديدار يار را پيدا مي كند، پس آوازخوان، با شور و اشتياق به نمايندگي از شاعر، در لباس يك جنگجوي پيروز فرياد شوق و پيروزي سر مي دهد. بيت نخست: اجرا در درآمد چهارگاه ) درآمد اوّل) از در درآمدی و من از خود، به در شدم گویی کز این جهان، به جهان دگر شدم در اين بيت، تأكيد خواننده بر " به در شدن شاعر از خود" بيش از هر تأكيد ديگري به چشم مي خورد. تأكيد بعدي بر روي عبارت "به جهان دگر شدن" است كه در مجموع، حس و حال از خود بي خود شدن و پرواز ملكوتي حاصل از ديدار يار غايب را كه اكنون در جلوي ديدگان منتظر، حاضر شده است، به دست مي دهد. بيت دوم: اجرا در درآمد چهارگاه) درآمد دوم) گوشم به راه، تا كه خبر مي دهد ز دوست صاحب خبر بيامد و من بي خبر شدم اگر چه در اين بيت، به دليل اين كه تأكيد بيشتر هم چنان بر روي بيت اوّل وجود دارد، تأكيد چنداني بر روي اجزا به چشم نمي خورد، امّا به نظر مي رسد تأكيد اصلي بر روي دو بخش است:يكي تركيب وصفي "گوشم به راه" و ديگري " بي خبر ماندن" از صاحب خبر. تناقض ظاهري اين بيت با بيت قبلي از آنجا نشأت مي گيرد كه شاعر، هم مي خواهد بگويد كه يار را ديدم و هم اين كه فروتني مي كند و مي گويد: در عين حالي كه يار را ديدم، باز هم غافلم و ناآگاه! انتظار در عين غفلت! شايد اين نوع برخورد شاعر، ناخودآگاه بر روي خواننده هم تأثير گذارده بوده است تا همان شيريني ديدار يار را نسبت به تلخي غفلت شاعر، مهم تر جلوه دهد. نكته: مسلم است كه درون شاعر و خواننده از ديد همگان پنهان است. بنابراين اين مباحث، بيشتر جنبه كلّي دارد و آموزشي و خب، براي اين كه بدانيم در اجراي يك اثر آوازي، يك خواننده خوب، مسايل زيادي را لحاظ مي كند. بيت سوم: اجرا در گوشه مويه گفتم ببينمش، مگرم درد اشتياق ساكن شود، بديدم و مشتاق تر شدم بيت چهارم: اجرا در گوشه زابل چون شبنم افتاده بودم پيش آفتاب مهرم به جان رسيد و به عيوق بر شدم انتخاب گوشه مويه براي اين بیت، نشان از اهمیت نه تنها مقام و شعر با هم دارد، بلکه نشان می دهد که گوشه و یک بیت هم باید با هم متناسب باشند. بنابراین به همین دلیل است که می بینیم در ردیف آوازی، شعرهای خاصی برای یک گوشه خوانده می شود. "مویه" همان طور که از نام آن برمی آید، گونه ای از ناله و شکوه و شکایت است که در آن، گوینده بیش از همه چیز، از خودش می نالد و دوری از جریانی که آرزومند و مشتاق است که برای او، اتفاق بیافتد. در این بیت هم به طور دقیق، چنین اتفاقی برای شاعر به وقوع پیوسته است. بنابراین می شنویم که خواننده بر روی دو کلمه "ساکن" و "مشتاق" تأکید مضاعفی نسبت به دیگر بخش های بیت دارد. البته کلمه "ببینمش" نیز چندان بی تأکید نیست -که همان جریانی است که شاعر آرزومند آن است.-، امّا اوج تأکید بر همان دو کلمه یادشده است. امّا برای بیت چهارم هم گوشه "زابل" انتخاب شده است. گوشه زابل به دلیل کششی که در خود شعر آن در ردیف وجود دارد، به گونه ای نتیجه اش انتظاری است که ایجاد می کند تا رویدادی که انتظار به وقوع پیوستن آن را داریم، شکل بگیرد که چنین انتظاری، صبر و متانت می طلبد. در اینجا هم شبنم، آرام آرام بر اثر تابش نور خورشید بر آن، به بخار تبدیل می شود (فنا شدن) و به اوج می رود. "آفتاب"، "مهر" و "جان" سه عنصری هستند که در این بیت بر آنها تأکید بیشتری می شود. در واقع نمی توان گفت کدام یک، مورد تأکید بیشتری هستند، امّا در ظاهر، ترتیب اهمیت بر این شکل استوار می تواند باشد: آفتاب، مهر، جان. نوری از وجود لایزال متعالی ساطع می شود، شبنم وجود انسان را بخار می کند تا محو و فنای در خود کند - فناء فی اللّه- و او را به نهایت برساند. آن چه در این اثر، واضح جلوه می نماید دقّت خواننده در انتخاب گوشه مناسب برای هر بیت است. همین زابل را با بیت (( از در درآمدی و من از خود به در شدم )) بخوانید و گوش دهید. چه نتیجه ای می گیرید؟ بیت پنجم و ششم: اجرا در گوشه حصار ) و در نهایت فرود) دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر، همه سمع و بصر شدم در بیت پنجم، عبارت "دست ندادن" مورد تأكيد بسيار است. حتّي پيش يار رفتن و به پاي و سر شدن هم چندان مورد تأكيد نيست تا بار ديگر، خواننده هم مسير فكري شاعر را دنبال نمايد؛ چرا كه همين عمل "دست ندادن"براي انجام يك كار است كه انسان را بي خبر مي گذارد و از آن طرف هم مي بينيم كه همين شاعر، براي آن كه رفتن و گفتن يار را متوجه گردد، از پاي تا به سر، همه گوش و چشم مي شود و اين باز هم، يعني يك تناقض ديگر در شعر؛ هم سرگرداني و هم سراپا گوش دادن. اين مسأله، نشان از تلاش شاعر براي رسيدن به آگاهي به دنبال مي تواند داشته باشد. امّا خواننده هم دست ندادن را كه مورد تأكيد قرار مي دهد، گر چه "رفتن" و "گفتن"را هم با همان نگاه، دنبال مي نمايد، وليكن چنان مي گويد از "پاي تا به سر"، كه ناخوداگاه در ذهن مخاطبش، اين پرسش را به وجود مي آورد كه: "از پاي تا به سر! خب، چه؟" و وقتي "همه سمع و بصر شدن" را مي شنود، با تمام وجود درك مي كند كه آن گونه كه يار مي رود، او هم بايد همان مسير را دنبال كند و آن گونه كه حرف مي زند، وي بايد گوش نمايد.
بيت هفتم: اجرا در گوشه پهلوي من، چشم از او چگونه توانم نگاه داشت كاوّل نظر، به ديدن او، ديده ور شدم در اين بيت، كشش "من" و تأكيد بر "چگونه توانستن"، آن قدر از سوي خواننده مورد توجه بوده است كه بي اختيار، با خواندنش مو بر تن شنونده سيخ مي شود! چرا؟ چون از يك طرف، اين "من" شاعر، هزاران معني براي او يا هركس ديگر مي تواند در بر داشته باشد و از سوي ديگر، "چگونه"، انتظاري را در شنونده مي تواند به وجود بياورد - هم چون بيت قبل- كه مگر چه اتفاقي قرار است بيافتد. آیا مهم تر از "ديده ور" شدن دلداده نسبت به دلدار هم وجود دارد؟ روحيه روايت گري خواننده در اين بيت، به طور كامل مشهود است. گويي خود، به نقّالي قول شاعر مي پردازد و از زبان او، صحبت مي كند. بيت هشتم: اجرا در گوشه مخالف چهارگاه او را خود التفات نبودش به صيد من من، خويشتن اسير كمند نظر شدم باز هم "من" كه در اينجا در برابر "او" مورد توجه قرار گرفته است. داستان او و من هم كه در شعر پارسي، نيازمند توضيح نيست! "التفات" را هم بايد از نظر دور نداريم؛ چرا که این "من"، نيازمند توجه "او" است! بيت نهم: اجرا در منصوري ) و در نهايت فرود ) گويند: روي سرخ تو، سعدي! كه زرد كرد؟ اكسير عشق بر مسم افتاد، زر شدم در تمام این داستان عاشقی، همين اكسير عشق بوده است كه آن را به وجود آورده است! تركيب اضافي "اكسير عشق" در تضاد با "سرخي"، نتيجه اش زردي است! همه بحث، سر همین اكسير عشق است. مگر خواننده، نسبت به اين قضيه مي تواند بي توجه باشد؟ ميزان تأكيد خواننده بر تركيب " اكسير عشق" تا چه ميزان است؟ شايد گوش دادن دوباره اثر، خيلي بهتر از اين صحبت ها باشد. لذّت دركش، در شنيدن در گوش دادن دوباره به آن است و بس. بخش دیگر آلبوم دستان ( دشتستانی ) دستگاه: دشتستاني آواز: محمد رضا شجريان سنتور: پرويز مشكاتيان
به چشمونم درد چشمون تو چينم دلا دردي به چشمونت نشينم شـنـیـدم رفـتـی و یـاری گـرفـتـی اگـر گـوشم شنید چشمم مبیناد ز عــشــقــت آتـشـی در بـوتـه دیـرم در آن آتـش دل و جـان سـوته دیرم سگت ار پا نهد بر چشمم ای دوست بــمـژگـون خـاک راهـش رو تـه دیـرم غم عشق تو مادر زاد دیرم نــه از آمــوزش اسـتـاد دیـرم بدان شادم که از یمن غم تو خــراب آبــاد دل آبــاد دیـرم دلم بی وصل ته شادی مبیناد زدرد و مـحـنـت آزادی مـبیناد خـراب آبـاد دل بـی مـقدم تو الــهــی هـرگـز آبـادی مـبـیـنـاد و در آخر تصنيف صبحت ساقيا
دانلود از لینک زیر
نظرات شما عزیزان: برچسبها: [ سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:استاد محمدرضا شجریان, استاد پرویز مشکاتیان, دستان, دشتستانی, آلبوم, ] [ 13:44 ] [ علی بیات ]
|
|